نبودنت
نبـودنـتچـه بلـایهراسنـاکی اسـتتـو گویـیزمـانبا همانزنـدان بی میـلهبه اسـارتابـدیمی بـرد مـرا
نبـودنـتچـه بلـایهراسنـاکی اسـتتـو گویـیزمـانبا همانزنـدان بی میـلهبه اسـارتابـدیمی بـرد مـرا
بـه انتهـاکـهمی رسـد روزشـببا تمـامِ خیالشهجـوم آوَردچه کنـدآن کـس کـهدر لابـه لایخاطـراتـشگمشـده ای دارد؟
چه کسـیدانـدحالِچشـم خستگـانِشـب زنـده دار راجز آن کهشـب رادر انتظـارآمدنِ گمگشتـه ایسحـر کنـد
چــهقــرارِعاشقانــه یزیبایی اسـتآن شـب هـاکه با تــودر کوچه هـایبی انتهای خیالـمپای کوبـانقـدممی زنـم