انجماد زمان
تو را می جویم
تو را می جویم میانِ گل های نشکفته قطره های نباریده و کلمات نگفته بگو تو کدامین ناممکنی تا برای بودنت معجزه ای تمنا کنم یا چون گمشده یک کودک به امید فریادرس آمدنت را بگریم
خیال
و خیال آن پرنده ای که بعد از رفتنت هرگز فرود نیامد و آسمانش چه بی رحمانه هر روز بی کران تر می شود
خواب ابدی بیداری
سلام بـر آن روزی کـه بـا گـریـه هایـمـان خواهیـم خندیـد در رویایـی کـه مـن و تـو هـم آغـوشیـم و بیـداری بـه خـواب ابـدی رفتـه اسـت