قاب عکس

میان قاب عکس تو را تا ابد دیدن چه جانکاه است تو آن‌سوی خاطره‌ای و من این سوی دلتنگی خنده‌های رنگ باخته در انعکاس غبار دست های خشکیده پشت مرز شیشه ای با سکوت جاودانه ات با من درمانده بگو این رنج بی‌انتها عذابِ کدامین گناه است؟

توان گریستن

هر آن که توانِ گریستن نمی مانَد هر قطعه شعرم قطره اشکی می شود برای نوشتن از تو

دلتنگی

دلتنگی چو دانه ای است که در دلم کاشته ای بارانِ خاطراتت که می بارد جوانه می‌زند شاخ و برگ می گیرد به تو نزدیک‌تر می شوم اما هرگز نمی رسم

مرا به گذشته ببر

مرا به گذشته ببر لبخندی بزن تنگ در آغوشم بگیر خداحافظی کن و بگو واپسین دیدار است بگذار بی رحمانه بگریم و عطرت را در ریشه های گل شب بو دفن کنم و واپسین نگاهت را میان قلبم قاب گیرم این چنین زخم هایِ وداع بی صدا را از تنم بشویم‌‌‌‌ شاید اندک تسکینی برای … ادامه

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن