امن ترین سقف جهان

می‌ترسم… مرا به فردایی که نیستی مسپار. بگذار بمانم در گذشته، آنجا که یگانه دست تو امن‌ترین سقفِ جهان بود.   .

دشت مبهم

در دشتی مبهم و مملو از سکوت، پُر از فریادم.   ستاره‌ها دیگر سوسو نمی‌زنند، ماه به خواب رفته است، و ابرهای تیره از راه می‌رسند تا بیفزایند بر وسعت و شدّت شب.   چیزی فراسوی هبوط بود… دیدی رفتنت آسان نبود.   .

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن