شعر پاییزی
جای دستان تو
هوا سردتر می شود و جایِ دستان تو در دستانم خالی تر پایانِ کسی در راه است بگویید زمستان نیاید امسال
برگ های مضطرب
برگ هـای مُضطـرب مـنِ مُنتـظر فصلِ هبـوط از خویشتـن خـزان بهانـه ای بـود بـرایِ دلتنگی بیشتر
تا تو رفتی
تمام عمـریک فصـلآن هـمبهــار بــودمـننمی دانستـممفهومِ تغییـر فصـل راتا تو رفتیدیـدم از پـسِ آنخـزان را