سوی من آ

آن دم که به تو فکر می‌کنم، سکوتم بلندتر از هر فریادی‌ست.   سوی من ‌آ بی‌تو، اینجا ایستاده‌ بی‌صدا فرو می‌ریزم…

مرا خاکستر کن

ای وطن، با همه‌ی رنج‌ها و اندوه‌ها، دل‌خوشم   اگر بمیرم، خاکت بسترِ آسایشِ تنم و آسمانت معراجگاهِ بی‌انتهایِ روحم خواهد شد.   چگونه غیرِ تو را برگزینم؟   حتی اگر شعله‌ور شوی، مرا در خود خاکستر کن…

مرگ همه چیز است

خواستم برایَت نامه‌ای بنویسم… چیزی‌بر قلم ننشست. اما عزیزِ من، بدان گاهی مرگ، همه‌چیز است: برایِ فهمیدنِ ارزشِ آدم‌ها، و فراموش کردنِ رنج‌ها… امّا دیر، در زمانی که دیگر هیچ بازگشتی نیست.

روح سرگردان

عزیزِ من، در نهایت جسمم را بر دوش خواهم کشید،   اما روحم تا ابد در پیِ تو، سرگردان خواهد ماند…  

نجوای دلتنگی

میانِ شب، در نجوای دلتنگی، سکوتم تو را صدا می‌زند.   بارها، سایه‌ات تا لبِ پنجره آمد…   بگو، تو کجایی؟

گم شدم

گم شدم در تویی که دیگر نیستی.   میانِ خاطره‌ها و خیال، می‌گردم…   کجایی؟ کجایم؟   مبادا مرا هم با خود برده باشی…

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن