زوالِ خاطـره
در آغـازِ دشـتِ مبهـم میـانِ شـبِ تردیـد انتهـایِ زوالِ خاطـره خواهـی آمـد و دیگـر سپيـده دم از مـا روی بـرتـافتـه اسـت
در آغـازِ دشـتِ مبهـم میـانِ شـبِ تردیـد انتهـایِ زوالِ خاطـره خواهـی آمـد و دیگـر سپيـده دم از مـا روی بـرتـافتـه اسـت
از آفتـاب روی برتافتـه انـد آفتـابگـردان هـایِ دشـت از آن روز کـه تـو را دیـده انـد ای شرقـی تریـن آفتـابِ زمیـن حیدر ولی زاده
صدایـم کـردی پیلـه تنهایــی اگـر سنـگ بـود تَـرَک برداشـت رهایـی را بال نبـود ندانسـتـی سرانجـامِ مـن از پروانـه به پیلـه شـدن بـود
برگ هـای مُضطـرب مـنِ مُنتـظر فصلِ هبـوط از خویشتـن خـزان بهانـه ای بـود بـرایِ دلتنگی بیشتر