شعر
مرا پیدا کن
مرا در شبهای بیخوابیام میان سایههای سرگردان خیابان میان هیاهوی خاموشِ چراغهای خسته میان دستانِ سردِ بادهای بیقرار جُستوجو کن… من گم شدهام در انعکاسِ شب در چروکهای غبارآلودِ پنجرهای که رو به هیچ باز میشود در صدای قدمهایی که از من دور میشوند و سکوتی که هزاران فریاد را در خود بلعیده است. … ادامه
شعر یقین شب
بـی تـو در تـردیـدنـد روزهـا خورشیـد در تبعیـد و به اسـارت رفتـه اسـت مـاه شـب امـا یقیــن دارد ابـدی است در آسمـان مـا
تو را می جویم
تو را می جویم میانِ گل های نشکفته قطره های نباریده و کلمات نگفته بگو تو کدامین ناممکنی تا برای بودنت معجزه ای تمنا کنم یا چون گمشده یک کودک به امید فریادرس آمدنت را بگریم
اشارتِ آفتاب
بخواب ای چشمانِ پُر انتظارم در این شبِ تیره و تار آن یار که به اشارتِ آفتاب رفت دیگر نخواهد آمد