تو را می جویم
تو را می جویم میانِ گل های نشکفته قطره های نباریده و کلمات نگفته بگو تو کدامین ناممکنی تا برای بودنت معجزه ای تمنا کنم یا چون گمشده یک کودک به امید فریادرس آمدنت را بگریم
تو را می جویم میانِ گل های نشکفته قطره های نباریده و کلمات نگفته بگو تو کدامین ناممکنی تا برای بودنت معجزه ای تمنا کنم یا چون گمشده یک کودک به امید فریادرس آمدنت را بگریم
بخواب ای چشمانِ پُر انتظارم در این شبِ تیره و تار آن یار که به اشارتِ آفتاب رفت دیگر نخواهد آمد
هوا سردتر می شود و جایِ دستان تو در دستانم خالی تر پایانِ کسی در راه است بگویید زمستان نیاید امسال
یـک زمستـان دیگـر بـی تـو خواهـد گذشـت بـر تنـم امـا زخـمِ سـوزِ سـردِ بـی آغوشـی تـا ابـد نقـش خواهـد بسـت
مـن از شهـرِ آشفتـه ام تـو از شهـرِ سکـوت میـانِ مـا پلـی اسـت از جنـون بیـا بشکنیمـش غـرقِ امـواجِ پـرتـلاطـم شـویـم شـایـد در میـانِ شهـری از عشـق بیـدار شـویـم