
و روزی
آخرین روزی های بیداری فرا می رسد
در انتهای شب
یا در طلوع خورشید
من غروب می كنم
و خوابی برای همیشه مرا با خود می برد
یادت باشد
وعده ما هرشب در خواب من
پشت حصار خند ه هاست
اما روزها در اینجا
تو خواهی ماند با غریبه ها
بگو با گریه های كودكانه
با ناله های غریبانه
خواب مرا آشفته نسازند
می ترسم بیدار شوم
در جهانی دیگر باشم و تو نباشی
و یا كه شب شود
هوسی كنی و به خوابم آیی
و من دیگر در خواب نباشم
۱۳۹۶/۴/۴
