زوالِ خاطـره

در آغـازِ دشـتِ مبهـم میـانِ شـبِ تردیـد انتهـایِ زوالِ خاطـره خواهـی آمـد و دیگـر سپيـده دم از مـا روی بـرتـافتـه اسـت

شهر آشفته

شهر آشفته

مـن از شهـرِ آشفتـه ام تـو از شهـرِ سکـوت میـانِ مـا پلـی اسـت از جنـون بیـا بشکنیمـش غـرقِ امـواجِ پـرتـلاطـم شـویـم شـایـد در میـانِ شهـری از عشـق بیـدار شـویـم

شرقـی تریـن آفتـاب

از آفتـاب روی برتافتـه انـد آفتـابگـردان هـایِ دشـت از آن روز کـه تـو را دیـده انـد ای شرقـی تریـن آفتـابِ زمیـن   حیدر ولی زاده

پیلـه تنهایــی

صدایـم کـردی پیلـه تنهایــی اگـر سنـگ بـود تَـرَک برداشـت رهایـی را بال نبـود ندانسـتـی سرانجـامِ مـن از پروانـه به پیلـه شـدن بـود

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن