تئوری توازن قوا (Balance of Power) که جزء تئوریهای کشمکش و منازعه است کوششی از جانب واقعگرایان و رئالیستها می باشد که هم برای تبیین دوران تاریخی مبتنی بر توازن قوا ارائه شده است و هم برای توصیه به سیاستمداران؛ توصیه برای سیاستی که اساس آن را موازنهی قدرت شکل دهد.
توازن قوا دارای معانی مختلفی است . برخی آنرا وضعیت یا شرایطی دانستهاند که رضایتخاطر نسبتا گستردهای از توزیع قدرت وجود دارد. به عبارت دیگر، قدرتهای مهم و عمده از نحوهی توزیع قدرت راضی هستند.
عدهای اعتقادشان بر آن است که توازن قوا به نظام و سیستمی اشاره دارد که بازیگران اصلی، هویت، تمامیت و استقلال خود را از طریق فرایند ایجاد توازن، تأمین و حفظ میکنند. بنابر تعریف بعضی محققان دیگر، موازنهی قدرت، قانون رفتار دولتهاست، بدین معنا که آنان در صورت رویارویی با قدرتی متجاوز و برهمزنندهی تعادل، به تأسیس یک ائتلاف متوازنکننده مبادرت ورزیده و از ظهور قدرتی مسلط و برتر جلوگیری میکنند.
مفهوم موازنهی قوا، بنا به مقتضیات گوناگون اوضاع بینالمللی، معانی مختلفی چون توزیع قدرت، تعادل قوا بین دو یا چند قدرت متخاصم، و تفوق نیرو پیدا کرده است.
مثلا ارنست هاس برای مفهوم موازنهی قدرت ۸ معنا برمی شمارد که عبارتند از: ۱ـ هرگونه توزیع قدرت، ۲ـ نوعی فرایند تعادل یا متوازنسازی، ۳ـ استیلاء یا طلب استیلاء، ۴ـ ثبات و صلح در حالت اتفاق قدرتها، ۵ـ بیثباتی و جنگ، ۶ـ سیاست مبتنی بر قدرت به معنی اعم، ۷ـ نوعی قانون جهانشمولی تاریخی، ۸ـ نوعی نظام و راهنما برای سیاستگذاران.
نظریهی موازنهی قوا بر اصل «قدرت» استوار است. تئورسینهای توازن قوا در مورد چگونگی حفظ صلح از طریق موازنهی قوا چنین استدلال میکنند: روابط میان دولتها بر اساس قدرت و منافع ملی استوار است و همهی دولتها در تلاشاند تا حداکثر قدرت را به دست آورند و منافع ملی خویش را تحقق بخشند.
در این راستا بهطور طبیعی، دولتها و کشورها در یک روند رویارویی و مبارزه قرار دارند. هر یک برای بقاء و نیرومند شدن یا قدرتمند ماندن، تلاش بیوقفهای را به صورت اتحاد و ائتلاف با برخی دولتها انجام میدهند. بنابراین نتیجهی چنین اتحاد و ائتلافی، موازنهی قدرتی است که جلوی تجاوز را گرفته و صلح و ثبات را موجب میشود.
در واقع، بنیان تحلیل نظریهی موازنهی قوا بر این اصل مبتنی است که قدرتها تنها به وسیلهی قدرت، قابل مقابله، کنترل و محدود شدن است. توازن قوا، موجب تعادل و ثباتی میگردد که ضامن صلح و امنیت بینالمللی است، زیرا بر اساس توازن قوا، وضع موجود با قدرت مقابلهکننده در برابر متجاوز که برهمزنندهی وضع موجود است حفظ میشود و از وقوع جنگ و دگرگونی در موازنه جلوگیری میشود
پیشنیازهای عمدهی موازنهی قوا
شرایطی چند برای تحقق موازنهی قدرت ضروری است که مهمترین آنها عبارتاند از:
۱٫ بازیگران متعدد سیاسی: حداقل سه و حداکثر پنج قدرت مهم باید وجود داشته باشند تا یک نظام موازنهی باثبات ایجاد شود. از آنجا که وجود کشور «موازنه دهنده»از اهمیت برخوردار است، چنین اظهار میشود که تعداد بازیگران بهتر است فرد باشد.
۲٫ فقدان یک قدرت مرکزی و مشروع: هیچ قدرت برتر و واحدی که دیگران را تحت سلطهی خود قرار دهد، نباید وجود داشته باشد.
۳٫ توزیع نابرابر قدرت: میان بازیگران صحنهی سیاست بینالملل نباید برابری قدرت وجود داشته باشد. این تفاوت موجب دستهبندی دولتها به بزرگ، متوسط و کوچک میشود که از نخستین شرایط موازنهی قوا محسوب میشود.
۴٫ رقابت مستمر اما کنترلشدهی مناقشات میان بازیگران سیاسی حاکم برای کسب ارزشها و منابع کمیاب جهان.
۵٫ تفاهم میان رهبران قدرتهای بزرگ دربارهی نفع مشترک ناشی از استمرار مکانیسم توزیع قدرت که شامل حفظ ثبات و تأمین امنیت و تداوم صلح میباشد.
🔹 اهداف و کارکردهای موازنهی قوا
هدف حیاتی و اولیهی موازنهی قوا، حفظ صلح و امنیت با تکیه بر قدرت میباشد. با این وجود، میتوان چندین هدف اصلی و فرعی را برای آن فرض کرد:
۱٫ جلوگیری از بروز و استقرار یک قدرت برتر و مسلط.
۲٫ حفظ موجودیت عناصر تشکیلدهندهی موازنهی (دولتهای عضو) و خود نظام موازنه.
۳٫ تأمین ثبات و امنیت ملی و بینالمللی.
۴٫ تقویت و تداوم صلح که ناشی از عدم وقوع جنگ است.
🔹 شیوههای تأمین و حفظ موازنهی قوا
نظریهپردازان این تئوری با بررسی روشهای مورد استفادهی کشورهای عضو موازنهی قوا طی قرنهای هفدهم تا نوزدهم، موارد زیر را استخراج کردند:
۱٫ سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن.
۲٫ بازگرداندن اراضی اشغال شده توسط دولت تجاوزگر.
۳٫ ایجاد دولتهای حاِِیل.
۴٫ تشکیل اتحادیهها.
۵٫ ایجاد حوزههای نفوذ.
۶٫ مداخله.
۷٫ چانهزنی دیپلماتیک.
۸٫ رقابت یا مسابقهی تسلیحاتی.
۹٫ جنگ (به عنوان آخرین حربه و راهحل)