دلتنگی
دلتنگی چو دانه ای است که در دلم کاشته ای بارانِ خاطراتت که می بارد جوانه میزند شاخ و برگ می گیرد به تو نزدیکتر می شوم اما هرگز نمی رسم
دلتنگی چو دانه ای است که در دلم کاشته ای بارانِ خاطراتت که می بارد جوانه میزند شاخ و برگ می گیرد به تو نزدیکتر می شوم اما هرگز نمی رسم
روزی نسیـم بـر شهـر مـا بـاران خواهـد آورد در مـوی پریشـانِ دختـرکان گل های همیشـه سـرخ آشیـانه خواهـد ساخـت لالاییِ مـادران بر بالیـنِ پسـرکانِ تازیانـه زده بر انـدوه شـب تنهـا به وقـت خـواب جوانـه خواهـد زد