پشت خیال

در انتظارت، پشتِ هزار خیال نشسته‌ام؛ با فنجانی سرد، و چشم‌هایی که دیگر نه اشک دارند، نه خواب… می‌نگرند به عمری که بی‌تو بی‌صدا می‌گذرد.

خنده به مرگ

پس از تو، خندیدم به چهره‌ی مرگ… و گریستم برای صدایی، آغوشی، و چشمانی که دیگر نیستند.

جدایی به اندوه نشست

از میانِ حصارهایِ در هم تنیده دیوارهای بی رخنه چگونه فرود آورد مـرگ بر ما تازیانـه؟ قسم به زیباییِ آخرین لبخندت شوق زندگی در چشمانت با تو مرگ را در آغوش گرفتم در سپیده دمی آشنا یا در عصیانِ همان ساعتِ شب مرا سخت در آغوش بگیر بگو جدایی به اندوه نشست و ما تا … ادامه

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن