درباره شخصیت میرزا کوچک خان جنگلی و ماهیت و اهداف قیام جنگل در بین مورخان اتفاقنظر وجود ندارد. عدهای کوچک خان را قهرمان ملی و قیام جنگل را «نهضت آزادیخواهانه» میدانند و عدهای دیگر او را یاغی، تجزیهطلب و وابسته به روسها توصیف میکنند
در سالهای اخیر نیز از سوی برخی از گروه ها برای توجیه سربریدن میرزا کوچکخان و سرکوب نهضت جنگل بهدست رضاشاه، در تلاشاند از وی یک شخصیت ضد میهنی بسازند و از او با عنوان یاغی و شورشی یاد کنند.
در گذشته نیز برخی تاریخنگاران مانند ناظمالاسلام کرمانی نویسنده «تاریخ بیداری ایرانیان» جنگلیها را در ردیف اشرار و غارتگران دانسته اند و بهار (ملکالشعرا) در «تاریخ احزاب سیاسی» خود میرزا کوچک خان و کلنل محمدتقیخان پسیان را متهم میکند به اینکه قصدشان تصرف ایران و ایجاد یک حکومت مرکزی صالح نبوده و به همان ولایاتی که در کف داشته قانع بودهاند. (جلد اول، صفحه ۱۵۹)
«سپهبد امانالله جهانبانی» سناتور و وزیر سابق جنگ زیر عنوان «خاطراتی از اوضاع قبل از کودتای ۱۲۹۹» مقالهای در سالنامه دنیا نوشتهاند که در آن سطور ذیل دیده میشود: «در شمال ایران میرزا کوچکخان علم طغیان و یاغیگری برافراشته و دعوی استقلال مینمود.» (سال ۱۳۴۰، صفحه ۲۶۳)
«احمد کسروی» در کتاب «تاریخ مشروطیت ایران» ضمن توضیح اینکه از داستان جنگل از نزدیک آگاهی نمیدارد، مینویسد: «جنگلیها مردان کوتاهبین و سادهای بیش نبوده و راه و روش روشن برای خود نمیدانستهاند و کارشان نابهسامان در آمده است.» (تاریخ ۱۸ ساله آذربایجان، جلد ۲، صفحه ۷۱۷)
با اینحال نگاهی به اسناد و مدارک و درک درست داشتن از شرایط سیاسی آن روزهای ایران میتواند ما را به حقیقت میرزا کوچک خان و اهداف پشت صحنه جنبش جنگل نزدیک کند.
میرزا کوچک خان فعالیت سیاسی را در زمان استبداد صغیر و قیام مشروطهخواهان آغاز کرد و در فتح قزوین شرکت داشت. وی در اواخر سال ۱۹۱۵م با کمک میرزا علیخان دیوسالار که در مازندران مستقر بود، هیئت اتحاد اسلام را تشکیل داد.
با انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ توسط وثوقالدوله، میرزا بهتشکیل حزب جنگل مبادرت کرده و روزنامه جنگل را منتشر کردند. در آن زمان، روسها در شمال ایران مستقر بودند و جنگلیها بهآنها صدماتی وارد میساختند و چندین مرتبه درصدد براندازی آنان برآمدند و برخوردهای شدیدی بین آنان درگرفت.
بعد از آنکه روسها از شکست نهضت جنگل ناامید شدند، درصدد برآمدند با جنگلی ها مذاکره کنند. مذاکراتی میان میرزا کوچکخان و نظامیان روسی و همچنین انگلیسیها که درصدد بودند نیروهایشان را به شمال بفرستند، برقرار شد. با وقوع انقلاب شوروی در روسیه، انگلیسیها نیروهای بیشتری را به شمال ایران میفرستند که همین موجب شدت درگیری میان جنگلیها و انگلیسیها شد تا اینکه در مردادماه سال ۱۲۹۷ شمسی معاهدهای میان هیئت اتحاد اسلام و انگلیسیها منعقد میشود و انگلیسیها تعهد میکنند در امور داخلی ایران مداخله نکنند و در عوض بطور آزاد قوای خودشان را از جنوب بهشمال ایران برای حمایت از روسها ببرند.
با توسعه کار جنگلیها در شمال ایران، دولت مرکزی اراده چندانی بر این مناطق نداشت و شاید همین مسئله موجب شده باشد که برخی فکر کنند میرزا کوچکخان دولتی مستقل تشکیل داده است. باید به این نکته توجه کرد که آن زمان عملا در ایران شاهد بیدولتی بودیم و علیرغم بر سر کار بودن احمدشاه قاجار، نواحی مرکزی و بخصوص جنوب ایران در تصوف قوای متفقین بود و قحطی بزرگِ ناشی از غارت انبار آذوقهها توسط انگلیسها و روسها موجب شد تا یک چهارم جمعیت ایران قتلعام شود. در چنین شرایطی، خطه شمال به دلیل سرسبزی و حاصلخیزی و همچنین تسلط جنگلیها، تنها مامنی بود که برخی با پای پیاده خود را به آنجا میرساندند تا در امان باشند.
دکتر محمدقلی مجد بخشی از کتاب “قحطی بزرگ” را به قحطی در گیلان اختصاص داده و در آن به نقش میرزا کوچک خان در مقابله با قحطی در گیلان و حتی کمک به قحطیزدگان تهران و همدان و سایر شهرهای ایران برای جلوگیری از قحطی پرده برداشته است.
سازوکار موجود در حکومت جمهوری اعتراضی به سازوکار دولت مرکزی بود که اهداف انقلاب مشروطه را گم کرده بود.برای مثال، شعار روزنامه جنگل که از شماره اول روی تمام شمارههای این روزنامه در سرلوحه آن درج شده بود، این عبارت بود که «این روزنامه فقط نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان است.» و بهجای تاکید بر گیلان یا مازندران یا شمال ایران، تاکید میرزا و جنگلیهای اصیل بر حفظ نام ایران بود.
حتی در دورانی که نهضت جنگل به صورت رسمی حاکمیت مرکزی ایران را دیگر به رسمیت نشناخت و نظام جمهوری را تشکیل داد، شعار روزنامه جنگل هم تغییر کرد و این عبارت در بالای آن درج شده بود: «این روزنامه ناشر افکار کمیته انقلاب سرخ و ارگان حکومت جمهوری شوروی ایران است» و باز در این شعار هم هیچ رنگ و بویی از تجزیه طلبی در آن وجود ندارد .
در دورانی که نهضت جنگل به صورت رسمی حاکمیت مرکزی ایران را دیگر به رسمیت نشناخت و نظام جمهوری را در گیلان تشکیل داد، قرار بود این جمهوری به تهران کوچ کند و در پایتخت قرار بگیرد و حاکمیت مرکزی ایران را کنار بزند و در اسناد نهضت، نامی از جمهوری گیلان نیست. در اعلامیه «فریاد ملت مظلوم ایران از حلقوم فداییان جنگل گیلان» که اولین بیانیه حکومت جمهوری تازه تاسیس میرزا کوچک است که جمهوری را در ایران اعلام کرد و بازتاب های شدیدی در ایران داشت. در این بیانیه آمده که «وقت و موقع استفاده ظلم دیده های ایرانی و قوای ملی جنگل که ذخیره همه احرار ایران است فرا رسیده. حالیه این قوه ملی با کمک و معاونت عموم نوع پروران دنیا … خود را به اسم جمعیت انقلاب سرخ ایران موسوم کرد.»
با روی کارآمدن دولت مشیرالدوله، وی دو هیئت نمایندگی به شمال ایران فرستاد. در همین ایام تحولاتی در این منطقه رخ داد. نیروهای شوروی وارد شمال شدند و برخی اعضای نهضت جنگل که تفکرات کمونیستی داشتند به همکاری با آنها پرداخته و اعلام جمهوری کردند و سید جعفر پیشهوری هم روزنامه “کمونیست” را منتشر کرد. در این زمان میرزا که اساسا نهضتش جنبه اسلامی داشت، تیرماه ۱۲۹۹ به نشانه مخالفت از رشت بیرون رفت و انشعابی جدا از نهضت جنگل شد.
با کودتای سیاه در سال ۱۲۹۹ و نخستوزیری سید ضیاء، وی در تماس با میرزا کوچک خان یک مهلت ۶ ماهه خواست تا خواستههای آنها را اجرا کند اما دولت سید ضیا دیری نپایید. با وزیر جنگ شدن رضاخان، وی حملات شدید را به سمت شمال آغاز کرد. قوای جنگل اکثرا تسلیم یا متفرق شدند و میرزا کوچکخان هنگامی که در حال حرکت به سمت خلخال بود تا نیرو جمع کند، در جنگل دچار سرمازدگی شد و به شهادت رسید.
عبدالله مستوفی نویسنده «تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» معتقد است که میرزا در تمام مدت نهضت جنگل یک قدم برخلاف دیانت و حب وطن برنداشته و حتی در مواقعی که کابینههای صلح روی کار میآمده خود را از تماس با دولتیان بر کنار میگرفته است. (جلد سوم، صفحه ۱۱۹)
در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» تالیف «مورخالدوله سپهر میرزا»، میرزا یک مرد روشنفکر مذهبی نامیده شده و مینویسد که یک میهن پرست واقعی بود. (صفحه ۳۸۴)
ماهیت سنتی قدرت پالتریمونیالی ویژه جامعه ایران که ناشی از شرایط متعددی بود، در دوران قبل از مشروطه باعث شده بود که حکومت های مرکزی همواره سازوکار خاصی را در کنش خویش نسبت به حکومت های محلی و مرکز گریز و گروه های قومی و ایلات و عشایر در پیش بگیرد، رضاخان در صدد شکل دادن به نوعی خاص از هویت ملی مطابق با الگوهای غربی بود که در این پروژه هویت متمرکز اقوام ایلی و عشایری با اهداف دولت همخوانی نداشت، از سویی دیگه پروژه نوسازی اقتصادی و اجتماعی دولت با نظام اجتماعی ایلات و عشایر در تعارض قرار گرفت که مجموع این مسائل و دیگر سیاستهای رضاخان در خصوص ایلات و عشایر، دولتش را به این نتیجه رساند که مناسبات و ساختار قدرت در جوامع ایلی و عشیرهای با توسعه و پیشرفت صنعتی و تمرکز قدرت و هویت ملی یکپارچه و نوسازی مغایرت دارد و باید دگرگون شود به همین خاطر دست به سرکوب نهضتها و گروه های مرکز گریز زد.
حال با این تفسیر بنظرم میرزا و نهضت جنگل جدای از خوی بیگانه ستیزی که داشتند افرادی تجزیه طلب و قدرت طلب بودند و اگه حکومت مرکزی نهضت جنگل و دیگر طوایف و گروه های چریکی تجزیه طلب مانند شیخ خزعل در خوزستان، کلنکل پسیانی در مشهد، ستار و باقرخان در تبریز، کردهای آذربایجان غربی، سنجابی کرمانشاه و کرمانج های خراسان، شاهسونهای آذربایجان شرقی و کوهکیلویه های فارس، بلوچ های جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی رو سرکوب نمیکرد شاید امروز گیلان، مازندران، ایرانی به این شکل نداشتیم و باید به عنوان کشور همسایه ازشون یاد میکردیم.