دموکراسی خلق

اصطلاح «دموکراسی خلق» از رژیم های کمونیستی ارتدکسی برگرفته شده است که بر اساس الگوی شوروی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمدند.

اما در این جا برای اشاره کلی به الگوهای گوناگون دموکراتیک به کار برده شده که سنت مارکسیستی آنها را ایجاد کرده است.اگرچه این الگوها تفاوت هایی دارند، تضاد آشکاری با الگوهای دموکراتیک آشناتر لیبرالی نشان می دهند.

مارکسیست ها، دموکراسی لیبرالی یا پارلمانی را دموکراسی «بورژوایی» یا «سرمایه داری» می دانند و آن را بی ارزش می شمرند. با این حال، مارکسیست ها هم به سبب گرایش های مساوات طلبانه دموکراسی به مفهوم یا آرمان دموکراسی گرایش یافتند.

این اصطلاح به ویژه برای تعریف هدف برابری اجتماعی ای به کار برده شد که برآمده از مالکیت عمومی ثروت (در معنای اصلی دموکراسی اجتماعی) و در تقابل با دموکراسی «سیاسی» بود، که فقط صورت ظاهر برابری را به وجود می آورد.

مارکس و دموکراسی خلق

مارکس، معتقد بود که براندازی سرمایه داری آغاز شکوفایی دموکراسی واقعی خواهد بود. به نظر او جامعه کمونیستی کامل، فقط پس ازاز دورۀ گذار «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» به وجود  می آید.

در واقع، نظام دموکراسی «بورژوایی» جای  خود را به نظام کاملا متفاوت «دموکراسی پرولتاریایی» می دهد. اگرچه مارکس چگونگی سازمان یافتن این جامعه در حال گذار را به طور مفصل توصیف نکرد، شکل و قالب کلی آن را می توان از ستایشی که او از کمون پاریس در سال ۱۸۷۱به عمل آورد دریافت.

کمون پاریس تجربه کوتاه مدتی بود که به دموکراسی مستقیم بسیار نزدیک شد. با این حال مارکس پیش بینی کرد که به محض از میان رفتن تضاد طبقاتی و به وجود آمدن جامعه کمونیستی کامل، دولت پرولتاریایی نابود می شود.

این اتفاق نه تنها نیاز به حکومت، قانون و حتی سیاست را از بین می برد، بلکه نیاز به دموکراسی را هم در واقع رفع میکند.

لنین  و دموکراسی خلق

اما آن شکل از دموکراسی که در دولت های کمونیستی سده بیستم شکل گرفت، بیشتر از مارکس، وامدار اندیشه های لنین است.

 اگرچه شعار سال ۱۹۱۷ لنین مبنی بر اینکه «همه قدرت برای شوراها» (شوراهای کارگران، سربازان و ملوانان)، مفهوم دموکراسی کمونی را زنده نگه داشت، در واقع، در روسیه شوروی قدرت خیلی زود در دست حزب بلشویک (که پس از مدت کوتاهی حزب کمونیست نامیده شد) قرار گرفت.

به نظر لنین، این حزب «پیشگام طبقه کارگر» بود. حزب مذکور که مسلح به مارکسیسم بود، ادعا می کرد که می تواند منافع واقعی پرولتاریا را درک کند و آن را به عملی کردن توانمندی های انقلابی خود رهنمون کند.

این نظریه سنگ بنای «دموکراسی لنینیستی » در اتحاد شوروی شد  و همه رژیم های کمونیستی دیگر نیز آن را به مثابه یکی از وِیژگیهای کانونی مارکسیسم-لنینیسم پذیرفتند.

دیدگاهتان را بنویسید

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن