درختِ انتظار

دلم برایت تنگ شده بود… نامه‌ای نوشتم و در گندمزارِ خیال، پای درختِ انتظار نشاندم.   نیامدی… باد، نامه را به آغوشِ ابرها رساند— و همان‌دم گریستنِ آسمان آغاز شد…

پشت خیال

در انتظارت، پشتِ هزار خیال نشسته‌ام؛ با فنجانی سرد، و چشم‌هایی که دیگر نه اشک دارند، نه خواب… می‌نگرند به عمری که بی‌تو بی‌صدا می‌گذرد.

کوچـه باغ غــم

از کوچـه باغ غــمکه می گــذرمهـر دیـوارشردی ازخاطـره هـای تـو دارداینجـابه انتظـار نشستــه امبگـو کـیسایه اتدلـم راروشـن خواهـد کـرد

بیهـوده انتظار

بیهـوده انتظاری بـوداز قاصـدکخبـری نیامداکنـوندلبستـه امبه پرنـدگان مهـاجــرآنان که غـم فـراق می داننـدشاید سالی بگـذردو بیاینـدنشـانـی از تـو آورنــد

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن