مرا
به گذشته ببر
لبخندی بزن
تنگ در آغوشم بگیر
خداحافظی کن
و بگو
واپسین دیدار است
بگذار
بی رحمانه بگریم
و عطرت را
در ریشه های گل شب بو
دفن کنم
و واپسین نگاهت
را میان قلبم قاب گیرم
این چنین زخم هایِ
وداع بی صدا را
از تنم بشویم
شاید اندک تسکینی
برای امروزم باشد