گاهی

من گاهی با سنگ درد دل می کنم با پرندها دلتنگ می شوم گاهی به آسمان تکیه می کنم و گاهی به زلال رودخانه می گریم با شب از رازها می گویم گاهی ماه را بغل می کنم و با خورشید از اندوه ها گله من اما همیشه از انسان هراس دارم آنجا که دل … ادامه

خواب ابدی بیداری

سلام بـر آن روزی کـه بـا گـریـه هایـمـان خواهیـم خندیـد در رویایـی کـه مـن و تـو هـم آغـوشیـم و بیـداری بـه خـواب ابـدی رفتـه اسـت

فصـل رفتـن

خرمالو

پاییـز بـرگ هـا را بـرده بـود و خرمالـو در سـوزِ زمستـان تنهایـی اش را می شمـرد و دلتنـگی هر سالـه اش پایـدار زیـر لـب زمزمـه می کـرد: کاش فصـل رفتـن یکـی بـود!

رفتنـت مـرا نکشـت

رفتنـت هرگـز مـرا نکشـت زنـده مانـدم بـه سـانِ ماهـی بر لـبِ تُنـگ آب بـه سـانِ پرنـده میـانِ میلـه های قفـس رفتنـت هرگـز مرا نکشـت زنـده مانـدم بـه سـان ِ تشنه در سـرابِ کویـر بـه سـان آفتـاب بر تَنـگیِ غـروب رفتنـت هرگـز مرا نکشـت

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن