گم شدم

گم شدم در تویی که دیگر نیستی.   میانِ خاطره‌ها و خیال، می‌گردم…   کجایی؟ کجایم؟   مبادا مرا هم با خود برده باشی…

توان گریستن

هر آن که توانِ گریستن نمی مانَد هر قطعه شعرم قطره اشکی می شود برای نوشتن از تو

بی رحمیِِ ناتمام

به بی رحمیِ ناتمام شست باران تمام رد پایت را جز آن ردّی که بر دل جا گذاشتی تا ابد می‌ماند و در هر تپشی داغِ تو را تازه‌تر‌ می کند

مرا به گذشته ببر

مرا به گذشته ببر لبخندی بزن تنگ در آغوشم بگیر خداحافظی کن و بگو واپسین دیدار است بگذار بی رحمانه بگریم و عطرت را در ریشه های گل شب بو دفن کنم و واپسین نگاهت را میان قلبم قاب گیرم این چنین زخم هایِ وداع بی صدا را از تنم بشویم‌‌‌‌ شاید اندک تسکینی برای … ادامه

کانال علوم‌ سیاسی و تاریخ

اگه علاقمند به مطالب سیاسی و تاریخی هستی در کانال تلگرام ما عضو شو!

عضویت در کانال
بستن