
خودکامگی تنها دربرگیرندهی شخص خودکامه و گروه همدستانش نیست، بلکه فرمانبرداران، زیردستان و قربانیان او را نیز در بر میگیرد. یعنی عناصری که او را به این مقام رساندهاند.
در میان هر ملتی بیش از هزاران هیتلر و استالین بالقوه وجود دارد. اما به ندرت پیش میآید که این توفیق را داشته باشند که تا مرحلهی بدستگیری قدرت مطلقه پیشروی کنند و به آرزوی رامنشدنی خود برای همتایی با خدایان دست یابند.
موفقیت در این امر به شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بستگی دارد. به عنوان نمونه، جامعهای را میتوان تصور کرد که در آن زندگی اکثر مردم تحت فشار است، به گونهای که مردم از این وضعیت نابسامان، شدیداً در خود احساس اهانت و تحقیر میکنند و طبقه یا جناح حاکم نیز به واسطهی احساس خطری که در خصوص قدرت یا امتیازهایش میکند، نتواند یا اصلاً نخواهد مشکلات را حل کند. در چنین شرایطی، مردم که به جز در مورد نیازمندیهای ضروری و اجتنابناپذیر زندگی، در سایر موارد معمولاً بین نوعی بیتفاوتی قضا و قدری و اعتراضهای عصبی و پراکنده، در نوسانند، به مرور و ناامیدانه منتظر یک قهرمان ناجی میشوند که با ظهور خویش همهی مسائل را حل کند.
بدین ترتیب آنها، به جای تلاش و کوشش برای بهبود وضعیت خود به ظهور یک ناجی دل میبندند. این تفکر در نهایت مدعیان اعجازآفرینی را بر اریکهی قدرت مینشاند و آنها نیز در چنین اوضاع و احوالی به سرعت به حاکمانی مستبد تبدیل میشوند.
منبع: کتاب بررسی روان شناختی خودکامگی
مانس اشپربر/صفحه ۳۱
