دوران انقلاب مشروطه عرصهی تقابل و تعامل چند جریان فکری مهم بود که هر یک نقشی تعیینکننده در شکلگیری، پیشبرد و تحولات پس از پیروزی این جنبش ایفا کردند. هرچند در بسیاری موارد، مرز میان این جریانها و نظریهپردازانشان کاملاً روشن نیست، اما با چشمپوشی از برخی همپوشانیها میتوان این دوره را شامل پنج جریان فکری اصلی دانست.
۱. جریان روشنفکری سکولار و تجددخواه
این جریان نخستین نیروی فکری بود که ضرورت گذار از استبداد قاجار را مطرح کرد. با الهام از اندیشههای عصر روشنگری اروپا، آنها مفاهیمی چون قانونگرایی، آزادی فردی، مسئولیتپذیری دولت و اصلاحات اجتماعی را وارد گفتمان سیاسی ایران کردند. روشنفکران اولیه مانند میرزا ملکمخان، میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده به نقد ساختارهای سنتی و نفوذ بیضابطه نهادهای مذهبی پرداختند و زمینهٔ نظری انقلاب را فراهم ساختند. در متن انقلاب، شخصیتهایی چون تقیزاده، ملکالمتکلمین و دهخدا این جریان را به سمت عمل سیاسی و پیگیری حقوق ملت در مجلس هدایت کردند و هستهٔ اصلی «مشروطهٔ سکولار» را تشکیل دادند.
۲. جریان مشروطهخواهی مذهبی
این جریان با حفظ چارچوبهای اعتقادی، مهمترین پشتیبان دینی و مردمی مشروطه بود. روحانیونی مانند سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی در تهران و مراجع تقلید نجف همچون آخوند خراسانی و شیخ محمدحسین نائینی، مشروطه را ابزاری برای اجرای عدالت، جلوگیری از ظلم و محدود کردن قدرت شاه میدانستند. آنان با ارائهٔ خوانشی نو از مفاهیم دینی نظیر شورا و نظارت عمومی، ثابت کردند که حکومت قانون با مبانی شرع تعارض ندارد. این جریان در مشروعیتبخشی به مجلس و تدوین متمم قانون اساسی نقش حیاتی داشت و مشروطه را به یک خواست فراگیر اجتماعی تبدیل کرد.
۳. جریان مشروعهخواهی (سنتگرای مخالف مشروطه)
این جریان، بهویژه پس از پیروزی اولیه مشروطه، در برابر آن ایستاد و معتقد بود که مشروطه با آموزههای اسلامی ناسازگار است. رهبر این جریان، شیخ فضلالله نوری، که ابتدا حامی مشروطه بود، پس از مشاهدهٔ غلبهٔ عناصر سکولار، خواستار تبدیل آن به «مشروطهٔ مشروعه» (با نظارت سفتوسخت فقها بر تمام قوانین) شد. مشروعهخواهان نگران بودند که قانونگذاری متکی به رأی مردم، آزادیهای غربی و مطبوعات، منجر به تضعیف دین و جایگزینی احکام الهی با قوانین بشری شود.
۴. جریان سوسیال دموکرات (دموکراتهای رادیکال)
این جریان، که عمدهٔ فعالیتهای حزبی و تشکیلاتی آن در قفقاز و آذربایجان ریشه داشت، نگاهی عدالتخواهانه و رادیکال به مشروطه داشت. دموکراتها (که در قالب حزب دموکرات عامیون سازماندهی شدند) معتقد بودند که مشروطه باید فراتر از محدود کردن شاه، به اصلاحات عمیق اقتصادی و اجتماعی بپردازد و ساختارهای طبقاتی، نفوذ مالکین بزرگ و امپریالیسم خارجی را محدود کند. چهرههایی مانند حیدر عمواغلی از رهبران فکری آن بودند. در جریان مقاومت تبریز، فداکاریهای ستارخان و باقرخان که عملاً مشروطه را از نابودی نجات دادند، با حمایت عملی و سیاسی این جریان رادیکال همسو بود.
۵. گفتمان ملیگرایی نوظهور و باستانگرایی
این موضوع نه یک «جریان سیاسی مستقل»، بلکه یک عنصر ایدئولوژیک قدرتمند بود که در دل جریانهای تجددخواه نفوذ کرده بود. با تماس با غرب، آگاهی ملی جدیدی شکل گرفت که بر هویت ایرانی، تاریخ باستان و استقلال کشور تأکید میکرد. نظریهپردازانی مانند میرزا آقاخان کرمانی با ستایش تمدن ایران پیش از اسلام، زمینهٔ فکری این گفتمان را فراهم کردند. این گفتمان بهویژه از طریق تکیه بر «ملت ایران» بهعنوان بنیاد دولت مدرن و احیای زبان فارسی، توسط چهرههایی چون دهخدا و تقیزاده توسعه یافت.