و روزی
آخرین روزی های بیداری فرا می رسد
در انتهای شب
من تمام می شوم مثل آن شعر ناگفته مثل آن صفحه نانوشته مثل آن ابر نباریده مثل آن دانه نشكفته من تمام می شوم و انتهای آن می رسد به اولین گریه كودك یا اخرین نگاه پیرمرد در بستر مرگ من تمام می شوم و تو میمانی ای همیشه سبز، مثل آغوش خدا در جاودانگی … ادامه
من از جنگ خسته ام می خواهم با تو سر یک میز بنشینم مذاکره کنم برای صلح! بدون شرط تسلیم چشمانت می شوم